برچسب : نویسنده : 4lasantad بازدید : 16
برچسب : نویسنده : 4lasantad بازدید : 23
تا پیش ازین فکر میکردم مقدسم، فکر میکردم درستکار و روشنم. حالا شانههام افتادهاند. تنهایی دستهام را توی جیبهام برده است و بالا که میروم کوچهها و خیابانها را، در انتظار آرامشم. آیا کسی در آسمان مرا میبیند؟
اسمت را صدا زدن در باد، اسمت را صدا زدن با درختها، در نور. اسمت را به یاد آوردن در تاریکی، در خواب
لاسانتا...
برچسب : نویسنده : 4lasantad بازدید : 83